logo

گفت و گوی مهدی رزاقی طالقانی پژوهشگر اجتماعی با مولف کتاب دینی «محور مقدس»

مهدی رزاقی طالقانی

 

شفقنا– مهدی رزاقی طالقانی؛ تألیف و ارائه محتوای دینی در شرایط اجتماعی امروز، نیازمند هوشمندی و استقلال فکری مؤلف است. امروز و در شرائطی که بازار کتب دینی را نشرهای سازمانی مختلف قبضه کرده‌اند، مخاطب نسبت به این نوع محتوا به شدت دچار بدبینی است و تنها دریافت محتوا از سرچشمه آموزه‌های دینی است که می‌تواند مخاطب را همراه خود سازد. دکتر علیرضا مؤذن، پژوهشگر دینی و مولف مجموعه چهارجلدی «محور مقدس» در گفت و گو با شفقنا به بیان محتوای کتاب و اهمیت نوشتن آن پرداخته که نظر مخاطبان را به آن جلب می کنیم:

انگیزه تألیف یک اثر یا محتوای دینی در شرایط فعلی می‌تواند انگیزه معنوی و شخصی یا انگیزه‌ای تبلیغی و مادی باشد. انگیزه جنابعالی از تألیف مجموعه محور مقدس کدام یک از این‌ها بوده است؟

من تشکر می‌کنم از زحمات شما. بدون این که مقدمه‌ای بخواهم عرض کنم نیت‌ها را خدا باید بداند که چیست. معمولاً کار فرهنگی در این روزگار خیلی جنبه مادی نمی‌تواند پیدا کند. متأسفانه کارهای فرهنگی جنبه‌های درآمدی‌اش به خصوص در تألیف و تدوین و پژوهش سودآور نیست. امیدواریم که نیت خالصی در این کار بوده باشد؛ خدا لطف کرده باشد و قدمی هرچند کوچک در این زمینه برداشته باشیم.

انگیزه شما از ورود به این عرصه چه بوده و با چه بهانه‌ای کار آغاز شد؟

چون ما در کار تعلیم و تربیت سعی می‌کردیم تلاشی داشته باشیم احساس من این بود که تفاوت مخاطب و تفاوت نگاه مخاطب، تفاوت دنیای جدید با دنیای گذشته‌ای که ما در آن بودیم بسیار زیاد است. الان صحبت شکاف بین نسلی نیست، شکاف بین تمدنی است. تمدنی که براساس انقلاب الکترونیک شکل گرفته است. در حالی که نسل ما و نسل پدران ما، نسل ‌انقلاب صنعتی هستیم. نگرش‌ها، علائق، ابزارها، همه چیز دگرگونه شده است. این تفاوت تمدن‌ها و تفاوت نسل‌ها خودش را دارد نشان می‌دهد. ما به دنبال این بودیم که بگوییم تمدن جدید نیاز به برنامه جدید دارد. در حوزه تعلیم و تربیت و هدایت باید یک کار جدیدی می‌کردیم. به همین جهت مقدمه کار این شد که ما بتوانیم دوران‌مان را بشناسیم و توصیه‌ بکنیم به شهروندان این دنیا برای زندگی بهتر و مؤثرتر در این دوران.

دوران ما جلوه‌های مختلفی دارد. از تفاوت‌های تکنولوژیک گرفته تا فرهنگ و اقتصاد متفاوت، تا آموزش و پرورش متفاوت، تا خانواده متفاوت، تا ابزارهای هویت‌دهنده متفاوت که مثلاً یکی از مصادیق آن داستان رسانه است. از جمله دین‌ورزی در دنیای ما شکل جدیدی پیدا کرده است. شبهات، سؤالات، پرسش‌ها، نحوه نگرش به دین که در این فضا مجموعه مباحث مختلفی را طراحی کردیم. بعضی‌هایش را تدوین کردیم، تعداد زیادی از آن به مرحله آزمایش و آزمون و کلاس و تدریس و این‌ها کشیده شد تا این کار را برای عرضه عمومی‌تر آماده کنیم. در قسمت دین و دین‌ورزی در دوران ما یک مجموعه یازده کتابه را پیش‌بینی کرده بودیم. این چهار تا کتاب از آن ۱۱ کتاب است که در ابتدا این‌ها عرضه شد. البته فکر می‌کنم در دو هفته آینده سه تا کتاب دیگر در حوزه رسانه و صنعت و سواد رسانه‌ای هم که زیر چاپ است آماده شود. آن‌ها هم عرضه خواهد شد، یکی دو تا کتاب دیگر هم به همین ترتیب. مجموعه‌ای حدود چهل کتاب در شناخت دوران ما، در ابعاد مختلف برای شهروندان پیش‌بینی کردیم که ان شاء‌الله عرضه بشود.

شما در این مجموعه محور مقدس از یک ادبیات تقریباً فانتزی برای ارائه یک محتوای دینی بهره بردید. به نظر جنابعالی آیا اتخاذ این ادبیات می‌تواند به اقبال مخاطب به یک محتوای دینی منجر بشود؟

به طور کلی مخاطب‌ها دسته‌های مختلفی دارند. یک عده دین‌گریز هستند

یک عده دین‌ستیز و یک عده خاکستری هستند. یک عده دین‌پناه و دین دوست و یک عده معنویت‌گرا هستند، ما با مخاطب‌های مختلفی سروکار داریم.

آن که تصور می‌کنم قدر متیقن کار باشد این است که ما اگر بتوانیم مفاهیم نسبتاً سنگین را ساده‌ سازی کنیم که به هر حال یک طراوتی در آن باشد، ساده باشد،‌ از مغلق‌گویی بپرهیزیم؛ سعی کنیم که ادبیات را ساده‌تر بکنیم؛ قطعاً در جذب مخاطب موفق‌تر هستیم. البته اگر دقت کرده باشید کتاب‌های محور به صورت درس‌نامه نوشته شده است. این جور نیست که مثلاً فرد خودش به تنهایی بخواهد این را بخواند. البته کسی بخواهد می‌تواند این کار را بکند. در کنار این کتاب ما سعی کردیم مقدار زیادی مدیا آماده کنیم. فیلم‌های مختلف و پاورپوینت‌های مختلف، تصاویر مختلف که باز تنوع بحث و جاذبه بحث را بالاتر ببریم. چون بحث بحث فکری و اعتقادی است در کلاس زمینه پرسش و پاسخ فراهم می‌شود. و این خیلی می‌تواند به عمق بخشیدن به مفاهیم کمک بکند.

در باره مخاطب صحبت کردید. مخاطب این کتاب کسی است که دین‌باور است. می‌خواستم ببینم آن چیزی که در عمق ذهن جنابعالی می‌گذرد مخاطب مجموعه محور مقدس، این چهار جلد یک شیعه غالی متقاضی فهم دین است یا مخاطب عام علاقه‌مند به مطالعه هم می‌تواند مخاطب این کتاب باشد؟

در واقع همان دومی است. یعنی اگر کسی دین‌گریز نیست، دین‌ستیز نیست، در حوزه درون دینی می‌خواهد به یک مفاهیمی دست پیدا بکند باید سراغ این کتاب بیاید. یک موقعی یک کسی را باید قبل از حمد و سوره با او صحبت کرد؛ یعنی اصلاً قائل به دین نیست، شبهات الحادی دارد. ماتریالیست است یا اسلام را قبول ندارد. طبیعتاً در این کتاب نمی‌شود همه مشکلات را به آن پاسخ داد، در یک نسخه نمی‌شود همه بیماری‌ها را درمان کرد. او باید در یک حوزه دیگری با او گفتگو بشود. ما در این جا داریم در حوزه درون شیعی گفتگو می‌کنیم.

در بعضی از نقاط این کتاب احساس می‌کنم که با پیش‌فرضی یک مسأله مطرح شده است. مثلاً شما در یک بخشی از این کتاب مطرح کردید که ما این مسأله‌ای که این جا مطرح می‌کنیم فرق دارد با آن مثلث‌های عشقی در فیلم‌های هالیودی و امثالهم. یا یک جایی در طراحی آن آدم بد را که حالا به نمایش گذاشتید، بالای آن سر آدم بد یک پرچم اسرائیل هست و خب حالا نماد آن خاخام‌ها است و حالا کلاه‌های آن‌ها. می‌خواستم بدانم به نظر جنابعالی به عنوان نویسنده این کتاب اگر اصولاً حتی نیات نویسنده و مجموعه به صورت غیر مستقیم به مسائل بپردازد چه می‌شود. البته من پیشاپیش بگویم تعداد این‌ها زیاد نیست، حساسیت خود بنده است که این سؤال را به وجود آورده است. اگر به صورت غیرمستقیم مخصوصاً در محتوای دینی جهت‌ها و گرایش‌ها و مسائل پرداخته بشود بهتر نیست یا این که تجربیات‌تان می‌گوید که در بعضی از بخش‌ها باید مستقیم آن چیزی را که می‌خواهیم مورد نقد قرار بدهیم را مطرح کنیم؟

در مورد خود مثال‌ها یک توضیحی خدمت‌تان عرض بکنم. مثلاً مثلث‌های عشقی هالیوود مستقیم و غیرمستقیم ندارد، خب معمولاً نوع داستان‌ها یک مثلث عشقی دارد، حالا من چه مستقیم بگویم چه غیرمستقیم بگویم، یا بخواهم بگویم قبول دارم یا ندارم، در هالیوود هست. اصلاً کشش داستان براساس همین مثلث‌های عشقی یا مربع‌های عشقی متأسفانه دارد شکل می‌گیرد. لذا فکر می‌کنم آن چیز خاصی نباشد. همه هم قبول داریم.

مثال دوم اتفاقاً مثال خیلی جالبی است. من این جا نه براساس پیش‌فرض خودم براساس پیش‌فرض مخاطب، پرچم اسرائیل و خاخام‌های یهودی را گذاشتم. یعنی ما اتفاقاً در ادامه کتاب در مورد این آدم خوب صحبت می‌کنیم که این آدم خوب چون برای چکاپ رفته در اسرائیل آیا از خوب بودن او کم می‌شود یا نمی‌شود؟ یعنی از قصد ما مفهوم اسرائیل را آوردیم که این برای چکاپ پزشکی رفته آن جا. بعضی‌ها هرچه اسم اسرائیل می‌آید که فردی پا در آن جا گذاشته، نمره این آدم خوب را از بیست به صفر تغییر می‌دهند. یعنی این قدر این قضیه برای آن‌ها منفی است که طرف را یک خط قرمز درشت روی او می‌کشند. ما در ادامه کتاب اتفاقاً همین نگاه را می‌خواستیم نقد بکنیم. یعنی این مثالی که حضرتعالی فرمودید دقیقاً عکسش را ما در کتاب آوردیم. مخاطبی که چنین می‌اندیشد به او گفتیم زود قضاوت نکن.

از نظر بنده به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی امروز مخاطب محتوای دینی خیلی با شک و تردید وارد این حوزه می‌شود. حالا بخشی که انسان احساس نیاز می‌کند که در این مورد بداند که با وجود عرفان‌های نوظهور گرایش به معنویت یک بخش عمده‌ای از گرایش‌ها به آن سمت متمایل است. متأسفانه محتوای اصیل دینی، جاذبه گذشته خودش را حداقل در بخشی از جامعه ندارد. از این جهت اگر کسی وارد دریافت محتوای دینی می‌شود حساس است، نمی‌خواهد از یک منظر حکومتی یا رسمی وارد دین بشود. به خاطر همین من خودم را که در نقش آن مخاطب قرار دادم وقتی وارد همان مقدمه شدم این دو مثال من را تا حدی به خودش مشغول کرد که آیا من قرار است دوباره از همان گزاره‌هایی که در رسانه‌های رسمی مورد انتقاد قرار می‌گیرد و یک جانبه‌نگر است وارد بشوم یا این که نه از جنبه‌ای که نه این گزاره‌ها نیست، نویسنده گزاره‌های خودش را دارد.

باز من یک تأکیدی بکنم. در همان مقدمه کتاب محور مقدس که شما فرمودید تا به این داستان چکاپ پزشکی در اسرائیل رسیدید، اگر دقت بکنید ما هیچ موضعی نگرفتیم، فقط سؤال طرح کردیم. یعنی آن جا گفتیم اگر کسی برود این جا، به نظر شما نمره‌اش چند است، یک کارنامه برای ایشان صادر کن، آیا رفتن به اسرائیل باعث می‌شود که این رفتار تمامی اعمال او را هبط بکند، نابود بکند یا نه؟ ما هیچ قضاوتی این جا نداشتیم، به هر حال خود فرد قضاوت بکند تا بعد راجع به داوری او ما به داوری بنشینیم. یعنی به خصوص این‌ها همه‌‌اش به خاطر این است که فقط پرسش‌هایی در ذهن مخاطب به وجود بیاوریم. خلاصه وزن این عمل اولاً مثبت است یا منفی؟ اگر منفی است چرا منفی است؟ اگر منفی نیست که هیچ.

یکی از نقاط مثبت کتاب محور مقدس این است که کتاب ساختار استاد محور دارد. این ساختار استاد محور را از این جهت عرض کردم که به نظر من قدم زدن در مسیر دین و مکتبی نگاه کردن به دین نیازمند این است که شما راهنما و هادی داشته باشی. از این جهت کتاب یک نقطه قوتش این است که اگر استاد حضوری هم نداشته باشد کأنّه نویسنده بسان یک استاد روبروی هنرآموز یا دین‌آموز نشسته و در حال گفتگو با وی است. این را من به عنوان نقطه قوت از یک منظر به آن نگاه کردم. می‌خواستم ببینم که این ایده بر اثر سال‌ها سابقه تدریس جنابعالی شکل گرفت یا پشتوانه محکم‌تر و خودآگاهانه‌تری دارد که شما تعمداً این شیوه را برگزیدید؟

بله؛ بر اساس همان تجربیات سعی شده که ذهن‌خوانی بشود از مخاطب، در هر مقطعی تو هر فرازی، بعد احساس کنیم که او چه سؤالی دارد، چه انتظاری دارد بعد همان را سعی کنیم به صورت یک سؤال طرح کنیم و بعد خودمان به آن پاسخ بدهید. نگاه کردن به بحث و این که هر مطلب باید بعدش چه مطلبی را بچینی به نظرم سعی شده در کل کتاب روی آن دقت زیادی بشود. البته یک نکته مهمی در تکمیل مباحث قبلی و پرسش قبلی شما بگویم که به نظرم این خیلی مهم است. مثلاً در حوزه تولید محتوای دینی بسیاری از بزرگان ما، حوزه‌های ما، دانشگاه‌های ما وقتی به تولید اصل داستان می‌پردازند، یعنی شما فرض کنید فلان مسأله را تبیین می‌کنند یا فلان شبهه را پاسخ می‌دهند؛ گویا کار تمام شده، در این که این مطلب مهم را چگونه به مخاطب منتقل بکنند. کمتر ما فکر می‌کنیم و کار می‌کنیم. در حالی که دنیای امروز دنیای سناریو است یعنی بچه‌های ما دائم با سناریو کار می‌کنند، با سناریوها مواجه هستند، با نحو ورود و خروج‌های مختلف، با تکنیک‌های اقناعی، با مغالطات متنوع. مثلاً یک موقع می‌بینید سه ساعت فیلم است. خلاصه آن چهار پنج جمله بیشتر نمی‌شود. ولی با سناریو این قدر این را کش می‌دهند، با روح مخاطب کار می‌کنند، این را بالا می‌آورند، پایین می‌آورند، احساسات او را به بازی می‌گیرند تا به یک سرانجامی برسد. ما در حوزه تولید محتوای دینی توجه نداریم که واقعاً بخش عمده‌ای از کار این سناریوسازی‌ها است. در تولیدهای صنعتی یک بخش قابل توجهی از سرمایه‌ات را شما باید صرف بسته‌بندی و تبلیغات بکنی. صرف تولید کافی نیست. نحوه بسته‌بندی و تبلیغات خودش فوق‌العاده مهم است، هزینه بسته‌بندی و تبلیغات از اصل هزینه تولید چه بسا بالاتر هم برود. ما در محتوای دینی توجه به این نکته را باید داشته باشیم. ما سعی کردیم در حد بضاعت خودمان این داستان سناریوپرداری و این نکته‌ای که گفتم، سعی کنیم تحلیل کنیم که در هر نقطه مخاطب به چه سؤالی رسیده، در انتهای هر درس چه نکته‌ای برای او باقی مانده، سعی کنیم هر درس واقعاً ادامه درس قبلی باشد از لحاظ پرسش‌ها و نگرش خود مخاطب. یک چینش این جوری، یک فراز و فرودهای این جوری را در تولید کتاب رعایت کنیم.

مبنای محتوای دینی ارائه شده در این مجموعه محور مقدس چقدر متأسی از اندیشه دینی جاری و ساری در حوزه علمیه است و به چه میزان متأسی از جریان روشنفکری دینی است؟

به یک معنا وابسته به هر دو است. متواترات کتاب و سنت را مبنا قرار دادیم و در این مسیر به طور عمیقی به پرسش‌های روشنفکری دینی در حوزه‌ای که به آن وارد شدیم پاسخ دادیم. یعنی شما اگر دقت بفرمایید در جلد یکِ کتاب مثلاً مباحثی که آقای دکتر سروش در مورد حق و تکلیف بیان می‌کنند، به مناسبت به آن پرداخته شده است. آقای ملکیان اصرار دارند که مثلاً تعبد در دین برخلاف عقلانیت است و عقلانیت مدرن تعبد دینی را برنمی‌تابد که در کتاب به این موضوع پرداخته شده است. فرض بفرمایید آقای مجتهد شبستری تأکید می‌کنند که به نظر من بایدهای دین، واجب‌های دین صرفاً توصیه است، خداوند توصیه می‌کند روزه بگیرید، خداوند توصیه می‌کند نماز بخوانید، این‌ها مباحثی است که توسط روشنفکران فعال جامعه ما دارد در حوزه دین طرح می‌شود. آیا این مطالب درست است؟ چه میزان آن درست است، چه میزان آن غلط است؟ تا چه میزانی باید این‌ها را پاسخ گفت؟ یا شما جلوتر اگر تشریف ببرید در آن بحث جنگ نوادگان به مناسبت داستان موسی و شبان به بحث پلورالیزم دینی به دقت طرح می‌شود. آیا گستره نجات این گونه است که هر کسی با هر عقیده‌ای صرفاً مثلاً به یک دل پاک بسنده بکنیم آیا اهل نجات خواهد بود یا نه؟ آیا احکام عرضی است؟ لذا ناظر به سؤالات روشنفکری دینی براساس کتاب و سنت سعی کردیم پاسخ‌های منطقی را به این مباحث بدهیم.

آیا همواره در برابر روشنفکری دینی شما در مقام پاسخگو بودید در کتاب محور مقدس یا خودتان هم ممکن است در بخش‌هایی طرح مبحث بر مبنای مبانی روشنفکری دینی هم کرده باشید؟

در این کتاب نوعاً آن جایی که ما وارد تعریف دین و جستجو به دنبال محور دین می‌رویم رویکردمان نقد است. ولی یک بحث مهمی این جا به عنوان نمونه وجود دارد. الان یکی از جدی‌ترین سؤالاتی که در حوزه روشنفکری دینی مطرح است، مباحثی است که آقای دکتر فنایی طرح می‌کنند در تقدم اخلاق بر دین. ایشان می‌گویند اخلاق بر دین مقدم است. این جا ما اعتقادمان این است که اخلاق متکی بر عقل و مستقلات عقلیه واقعاً تقدم بر دین دارد. ولی لازمه این تقدم این نیست که یک قسمت‌هایی از آیات قرآن و یک حجم زیادی از روایات را لاک‌گیری کنیم، کتاب‌های مبانی‌‌ای‌مان را آتش بزنیم. می‌شود با همین مبنا و براساس حجت نخستین خدا که عقل است از آن موارد دفاع حکمیانه و عاقلانه‌ کرد. به عبارتی داوری کردیم، آن جایی که حرف‌شان براساس منطق درست است آن منطق را تأیید کردیم، آن جایی که فکر می‌کردیم که بار عقلانی قضیه ضعیف است نقد کردیم.

به لحاظ مبانی دینی و اندیشه در کتاب محور مقدس افکار هیچ کدام از مراجع مورد نظر بود یا مرادی داشتید به لحاظ ذهنی به کسی؟

آن محور مقدس ما حضرات معصومین بودند در این کتاب. من که می‌گویم متواترات کتاب و سنت یعنی مشترک بین همه مذهبی‌ها و متدینین است. لذا سعی کردیم روی همین مشترکات حرکت بکنیم.

در واقع استنباط خودتان را از دین داشتید؟

سعی کردم این برداشت را مستند بکنم به مبانی. لذا من فکر می‌کنم همه کسانی که اعتقاد به کتاب و سنت دارند همه این مبانی را تأیید می‌کنند. مورد اتفاق همه است. مگر این که کسی مثلاً بگوید قرآن حجت نیست. الان بعضی از روشنفکران دینی ما این را می‌گویند که قرآن رؤیاهای رسولانه‌ای بوده که پیامبر یک مطالبی آمده گفته و حجیت برای ما ندارد. این‌ها شاذ و نادر است در ادبیات چهارده قرن گذشته ما. همه قرآن را به عنوان محکم‌ترین سند دین اسلام قبول دارند و ما بر این مبنا حرکت کردیم.

می‌دانم که یکی از دشواری‌های جنابعالی در تألیف کتاب محور مقدس افتادن در دوگانه اسلام سیاسی و اسلام سکولار است. این را در خاطر داشته باشید. چون می‌خواهم بعداً از شما بپرسم که چطور از این دو گانه رها شدید؟ اما پیش از سؤالم این بود که اصلاً به مقوله حکومت اسلامی در بحث وارد شدید؟

هم آره هم نه. ما یک جایی در کتاب در جلد دوم، تحت عنوان دین حکومت محور یک بحثی را طرح می‌کنیم. یعنی در جلد یک تحت عنوان سه نامزد، سه نامزد محور دین را معرفی می‌کنیم که در دین‌ورزی‌هایی که وجود دارد برخی احکام را و برخی‌ها اخلاق را و برخی حجت معصوم خدا را مطرح می‌کنند. در درون شیعه این سه جریان وجود دارد. در اهل‌سنت یک جاهایی ما می‌بینیم که در معتبرترین کتاب‌های این‌ها در صحیح مسلم به عنوان مثال بیان می‌شود که حتی اگر یک حاکمی آمد و با زور و غلبه حاکم شد و شروع کرد به ظلم و جور، حتی بدعت گذاشت،‌ یعنی نه اخلاق را رعایت کرد، نه احکام را رعایت کرد، نه اعتقادات را رعایت کرد همین که این حاکم شد تبعیت و اطاعت از او واجب است. مثل یزید که صراحتاً می‌گوید «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ / خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» هیچی را قبول ندارد ولی می‌شود امیرالمؤمنین، می‌شود نماینده خدا بر زمین و باید از این تبعیت کرد. می‌گوییم این دیدگاه یک دیدگاه حکومت‌محور است. یعنی محور کارش به همین که فقط حاکم شد و اسلام غیر از حکومت هیچی نیست و به هر قیمتی هم بود، هر ظلم و جنایتی هم کرد باز هم این حاکم است و مفترض الطاعه است. ما به مناسبت یک بخشی این نقد را به تفکر برخی از اهل‌سنت وارد کردیم که دین حکومت محور مثل شیر بی‌یال و دم و اشکم است، دین نیست. اما در حوزه شیعه اصلاً وارد حوزه حکومت نشدیم. ما بحث‌مان قبل از این داستان است. یعنی متأسفانه همه چیز چون رنگ سیاسی گرفته، من اصلاً احساس می‌کنم که شما دنبال این هستید که ببینید من الان در انتخابات به چه کسی رأی دادم. بحث محور مقدس یک پله قبل از این حرف‌ها است.

نه. به لحاظ شخصی آرزو می‌کنم که هیچ نویسنده دینی در این تله نیفتاده باشد. اما حالا برسیم به آن دوگانه اسلام سیاسی و اسلام سکولار. قطعاً در بخش‌های مختلفی ـ چند تا دوگانه در ذهنم بود که می‌خواستم بگویم ـ طبیعتاً در آن می‌افتادید. یکی دو تا را خودتان اشاره کردید؛ همان بحث اخلاق و مسائلی از این دست است. شما در ابتدا این بحث اسلام سیاسی و اسلام سکولار را بفرمایید که چطور از آن جَستید و وارد آن نشدید؟ تا من یک دوگانه دیگر را هم خدمت‌تان عرض کنم.

ما بعد از چهارده قرن الان سؤالی که در این کتاب طرح می‌کنیم این است که دین چیست و محور مقدس دین اسلام و تشیع چیست؟ یعنی چیزی که چهارده قرن باید به آن پاسخ داده می‌شده هنوز محل نزاع است. بگوییم دین را چگونه شما تعریف می‌کنید؟ آن وقت شکل‌های مختلفی پیدا می‌کند. ما در واقع آمدیم این جا از آن نقطه آغازین شروع کردیم. آن وقت شما بخواهید بروید سراغ تعریف دین، صحبت این می‌شود که انتظار بشر از دین چیست؟ بعد این کلمه انتظار بشر از دین چه تعبیری درست است؟ ما باید بگوییم انتظار دین از بشر یا بگوییم انتظار بشر از دین؟ یعنی سؤالات کاملاً مبنایی. از آن فنداسیون پایین شروع شده به چینش تا بیاییم بالا. تصور‌مان این است که دین سکولار یا دین سیاسی این یک زیربنایی‌هایی دارد که آن زیربناها باید روشن بشود. تعریفی که ما در این کتاب ارائه می‌کنیم می‌گوییم ما تلاش‌مان این بوده و از این با کمال شجاعت دفاع می‌کنیم و خواهش می‌کنیم که کسی اگر حرفی دارد مستندات کتاب را ببیند و مستنداً در مقابل این تعریف بایستد. ما دین را می‌گوییم دین آیین بندگی خداست که خداوند بندگی خودش را حول یک محور مقدسی قرار داده است. راجع به این محور مقدس بعد صحبت می‌کنیم. آن وقت این کلمه که دین آیین‌ بندگی خداست،‌ با این عبارت که مثلاً بعضی‌ها می‌گویند دین یک برنامه‌ای کامل و جامع برای اصلاح همه امور دنیا و آخرت ما است؛ این دو تا تعریف است. در تعریف دوم دین مجبور است که بیاید راجع به نانو تکنولوژی هم اظهار نظر کند، راجع به بانکداری هم اظهار نظر کند، راجع به همه چیز باید اظهار نظر کند که اگر نکند ناقص خواهد بود. لذا بحث مبنایی‌تر از این سؤالی است که حضرتعالی طرح فرمودید.

ما در جامعه امروز الان حضور معنویت‌های نوظهور و معنویت‌های بی‌خدا را داریم. لاجرم بخشی از رسالت دین که به درست زندگی کردن و عاقبت به خیر بودن و آرامش داشتن است امروز معنویت‌های نوظهور این بخش هدف دین را در دست گرفتند و ادعا می‌کنند که ما می‌توانیم این را محقق کنیم. اصولاً شما به مباحث انگیزشی یعنی پتانسیل انگیزه‌بخشی دین هم اشاره‌ای داشتید یا خیر؟

من سؤال برایم روشن نشد. منظورتان کارکردهای دین است؟

بله، می‌گویم در کارکردهای دین، دین مایه حرکت است.

نگاه مستقیم نبوده ولی هر جا که لازم بوده به آن پرداخته شده است. فرض بفرمایید دین واقعاً مقوم اخلاق است، یعنی کسی که دیندار واقعی است بسیار آدم متخلقی است. خود پیامبر هم می‌فرماید که «إنّی بعثت لأتمم مکارم الاخلاق» لذا دین‌دار اهل‌ ظلم نیست، اهل مال مردم خوردن نیست، اهل دروغ گفتن نیست، اهل فساد نیست، اهل فحشا‌ء نیست. این کارکرد خیلی مهم دین است. وقتی که در این روزگار ما هر نگاه قدسی به جهان را اسمش را می‌گذارند دین، در برابرش این عمق معنویتی است که در تشیع و اسلام وجود دارد. این‌ها به مناسبت به آن‌ پرداخته شده. ولی موضوع اصلی کتاب این نیست.

امروز یکی از پاشنه آشیل‌های محتواهای دینی گریز از دو مسأله است؛ یک: مسأله توحید و دومی مسأله عدالت. مشخصاً توحید در ذهن شما چگونه در این کتاب اشراب شده و توحید برای او تبیین شده است.

منظورتان از توحید اثبات وجود خداست یا نه؟

بله. اثبات وجود خدا و در واقع خدامحوری در زندگی مؤمنانه است.

این‌ها دو بخش است. یک موقع شما اثبات صانع می‌خواهید بکنید، که ما این را پیش‌فرض گرفته‌ایم. گفتم ما داریم درون دینی و درون شیعی گفتگو می‌کنیم. لذا این را پیش فرض داریم که مخاطب ما خدا را قبول دارد. در این جا راجع به اثبات وجود خدا گفتگو نمی‌کند، در سایر بحث‌های مجموعه مباحث دوران ما به مناسبت راجع به اثبات صانع هم ما مطالبی را آماده کردیم و ان شاء الله امیدواریم که عرضه بشود. ولی این کتاب محورش قبول وجود خداست، یعنی مبنای آن قبول وجود خداست.

همین جا سؤال من است، می‌خواستم ببینم که این وجود خدا چگونه در افعال زیست مؤمنانه یک فرد توزیع می‌شود. یعنی توحید در حرکت او، در قضاوت او، در هر فعلی که او انجام می‌دهد این پیوست توحیدی و پیوست موحدانه باید داشته باشد. اگر از توحید به عنوان پاشنه آشیل صحبت شد و خیلی به آن پرداخته نمی‌شود این است که انسان موحد در هر فعلی و در هر حرکتی خدا را محور قرار می‌دهد. شاید شعار آن را ما زیاد شنیده باشیم، اما باز هم در مفهوم شعاری‌اش هم نسبت به قدیم این کار کمتر شده است. بخشی در استنباط سیاست از دین از دست رفته است. و بخش دیگر را در نوع ورود به مباحث توکل و توسل و امثالهم. یعنی آن‌ها وقتی که به درستی تبیین نشدند، مخاطب طور دیگری فکر کرده جای دیگری رفته است. سوال بنده این است که اصلاً جنس دغدغه شما در برابر موحدانه زیستن، در این کتاب چطور بوده است؟

ما در کتاب محور مقدس شاید همان اوائل کتاب یک بحثی مهمی را طرح می‌کنیم تحت عنوان نور عقل که حجت نخستین خدا است.

خدا خودش نیامده با ما مستقیم وارد گفتگو بشود، در واقع از طریق دو تا حجت بر ما اتمام حجت کرده و پیام خودش را به ما رسانده است. با پیامبران که خدا مستقیم با آن‌ها حرف زده، ملکه وحی را بر آن‌ها فرستاده و پیام‌هایی را به آن‌ها داده است.

آن‌ها شرایط‌شان با ما به عنوان توده مردم متفاوت است. اما همه مردم آن کسی که ما اسمش را می‌گذاریم عاقل، خدا یک خط آنلاین پرسرعت خیلی قوی بین خودش و آن‌ها قرار داده، آن هم خط عقل است. لذا ما در تشیع معتقد هستیم که خدا دو حجت برای ما گذاشته است. یک حجت حجت عقل است، یک حجت حجت رسولان الهی است. ما معتقدیم براساس مبانی تشیع اگر یک کسی حتی پیامبری را هم ندیده باشد خود عقل بر او اتمام حجت‌هایی را انجام می‌دهد. به عنوان مثال عرض می‌کنم، همه ما می‌دانیم ظلم زشت است، یعنی اصلاً پیغمبری بیاید یا نیاید ما می‌گوییم شما مال یتیم را به ظلم بخوری خوب است؟ کسی که مختصری هم عقل داشته باشد می‌گوید نه زشت است من این کار را نمی‌پسندم. بگویم اگر کسی به تو خوبی کرد تو به او بدی بکنی، این کار زشت است؟ همه می‌گویند زشت است. لذا این اعتراف همگانی یعنی اتمام حجت کردن خدا بر ما. همه این اتمام حجت بر آن‌ها شده است و نیازی حتی به حجت بیرونی که رسول خداست ندارد. حجتی درونی بر این امر کافی است. لذا موحدانه زیستن در این فضا یعنی عمل به آن چه که عقل بر ما اتمام حجت می‌کند. من دو مثالش را زدم که از جمله آن‌ها همان عدالت است. ما واقعاً کسی را که کلاه خودش را قاضی می‌کند ظلم و بی‌‌عدالتی را زشت می‌داند، مال مردم خوری را زشت می‌داند، اصلاً به خدا و پیغمبر کار ندارد؛ همین عقلش بر او اتمام حجت می‌کند، کلاه خودش را که قاضی بکند می‌بیند کار زشتی کرده است. این عین موحدانه زیستن است.

چون خدا این نور عقل را در ما قرار داده است. البته خدا یک حجت دیگری را هم بر ما قرار داده که حجت شرع است، حجت پیامبر است. ما معتقدیم صورتی در زیر دارد آن چه در بالا است. یعنی ما غیر از این دنیای محسوس معتقدیم یک عالم غیبی هم وجود دارد؛ غیر فرمول فیزیک و شیمی، فرمول‌های دیگری هم وجود دارد که پیامبر می‌آید آن فرمول‌ها را برای ما بیان می‌کند. به عنوان نمونه، شما صله رحم که بکنید خدا عمرت را زیاد می‌کند، این یک فرمول را هم شما بدان، اگر شما این گونه بندگی خدا را بکنید، خدا این آثار را بر این بندگی تو بار می‌کند. این‌ها را هرچه ما خودمان تلاش بکنیم با عقل‌مان به آن نمی‌رسیم. برخلاف آن موارد قبلی که اشاره کردم که با کمترین تلاش با عقل‌مان به آن می‌رسیم که عدالت ورزیدن نیکو است، مال مردم خوری زشت است، ظلم کردن ناپسند است، خوبی را با بدی پاسخ دادن کار زشتی است. بلافاصله عقل این نتیجه را می‌گیرد. ولی این که من دور خانه خدا از سمت چپ بگردم یا از سمت راست بگردم؟ این بندگی خدا در کدام نهاده شده است؟ این را من با عقلم به آن نمی‌رسم. این اعمال چه آثار اخروی یا دنیوی دارد؟ من با عقلم به این نمی‌رسم. خدا پیامبران‌شان را فرستاده که این آثار را هم برای ما بیان بکنند. آن عقل مستقل نورانی را باز بر آن تأکید کنند، حجاب‌‌ها را از روی آن بردارند، هم این فرمول‌های اخروی را برای ما، فرمول‌های غیبی را برای ما تبیین بکنند.

به عنوان بخش پایانی گفت و گو می‌خواستم از جنابعالی بپرسم که درباره شیطان چگونه ورود کرده‌اید، چراکه به نظر می‌رسد این موضوع هم از آن موضوعات لیز و حساسیت برانگیز در ارائه محتوای دینی است؟

در جلد چهارم کتاب راجع به شیطان است و منتها سعی کردیم براساس برنامه استراتژیک یک برنامه استراتژیک برای شیطان در بیاوریم.

یعنی گفتیم که اگر ما جای شیطان بودیم رشته مدیریت می‌رفتیم؛ خلاصه یک بیان مأموریت برای شیطان می‌خواستیم بنویسیم؛ یک برنامه چشم‌انداز،‌ فرصت‌ها و تهدیدهایی که برای شیطان وجود دارد و نقاط ضعف و قوت شیطان را در رسیدن به اهدافش تبیین کنیم. تصور من این است که تا به حال یک چنین نگاهی به شیطان در تألیفات دینی ما نبوده و بسته به این که ما محور مقدس را چه بدانیم برنامه استراتژیک شیطان هم فرق خواهد کرد. ما در سه جلد نخست، بحثی که در این سه جلد محور مقدس را معرفی می‌کنیم، بعد از آن در جلد چهارم می‌گوییم شیطان هم بزرگ استراتژیست دوران است، این محور مقدس را می‌شناسد و براساس آن محور مقدس برنامه‌ریزی می‌کند. به نظرم یک نگاه جدید به موضوع شیطان در دین ما است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *