logo

معرفی کتاب من هم باستان شناس شدم

مهدی رزاقی طالقانی

با دیدن یک شییٔ متعلق به تمدن ایرانی در موزه اروپایی چه حسی خواهید داشت؟
غارت یا تحسین؟
برای من حسی شبیه استفاده از هوش مصنوعی دارد. همانقدر جذاب و همانقدر قابل تحسین. از تلاشی که یک هم‌نوع در نقطه از جهان کرده است و من هم حق دارم از مزایای آن بهره مند شوم
یافته‌های بشری نباید در مرزهای یک کشور محدود شود و ما بر حسب تعلق مان به جامعه بشری نباید از هیچ دستاوردی محروم بمانیم.
تانیا گیرشمن به همراه همسر باستان شنا رومن گیرشمن در سال ١٣١٠ به ایران آمدند. و طی سی و پنج سال کاوشگری در شهرهای مختلف ایران از اعماق زمین شهرها و تمدن های تاریخی مدفون شده را بیرون کشیدند و به جهان و تمدن جدید به جهان نشان دادند که ایران بدوی و واپس مانده آنروز روزگاری ایرانشهر بزرگ و سرزمین تمدن ها و آرمانشهر بشری بوده است.
تانیای روسی _ فرانسوی، دندانپزشک بود که در مطب خود با رومن باستان‌شناس آشنا شد و و همین آشنایی و وصلت و سفر به ایران به او فرصت باستان‌شناس شدن داد.

یک کارنامه خوب

او در این سفر در کنار رومن به ثبت و بازسازی و ترمیم اشیاء، تایپ گزارش، عکاسی و طراحی از بناها و اشیاء و حتی در آوردن برخی اشیاء از زیر خاک و تأمین رفاه و پشتیبانی از همسر و هیأت‌های باستان‌شناسی همکار او و پذیرایی از دوستان و همکاران و ارتشیان و سیاستمداران و نمایندگان نهادهای بین‌المللی و مراکز علمی و شاهان و رؤسای جمهور و وزیران و … می پرداخت.
کناب“من هم باستان شناس شدم” حاصل توصیفات ٣۵ سال زندگی در ایرانی است که او در بدو ورود اینگونه آنرا تعریف می کرد:
“من وارد ایران شده بودم. ایران اسرارآمیز و دوردست، سرزمین شهرزاد، علاء الدین و چراغ جادو. آیا می توانستم شاهزاده خانم های پرنیان پوش و غرق در جواهر و سنگ های قیمتی و سواران با لباس های زربفت مجهز به شمشیرهای جواهر نشان را که در کودکی خوابشان را دیده بودم، ببینم؟”
اگر میخواهید مهمترین کاووش تانیا در ایران را بشناسید، یکی از آنها بیرون آوردن زیگورات چغازنبیل و دیگری گورهای سلطنتی عیلامی از زیر خاک است
گیرشمن ها طبق قراردادی که فرانسوی ها با دولت ایران داشتند، نیمی از اشیاء یافت شده را به دولت ایران تحویل دادند. و نیم دیگر را به موزه های فرانسوی ارسال می کردند
آنچه به فرانسه ارسال شد با ترتیبی مثال زدنی در موزه لوور به نمایش جهانیان درآمد و تمدن ایرانی مجددا مورد تحسین قرار گرفت و آنچه به دولت ایران تحویل داده شد در رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی هیچگاه مورد توجه قرار نگرفت و …
و با همان بسته بندی گیرشمن ها در دهه چهل در زیرزمین موزه ایران باستان مُهروموم شده قرار دارد و باید آرزو کرد کاش گیرشمن آنها را هم برده بود تا باعث حفظ و ماندگاری شان می‌شد

خدمت یا خیانت یک باستان شناس

باستان شناسانی که در ایران حفاری کرده اند در میان عده ای عوام به خیانت هم متهم شده اند. اما اگر رومن و تانیاها که چهار دهه از عمر خود را گاه محروم از ابتدایی ترین امکانات زندگی، با تحمل سختی هایی که بخشی از آنها در کتاب حاضر آمده است، نبودند، ما امروز چه داشتیم؟ ما شاید بی خبر از این گنجهای فرهنگی روی آن ها مسکن مهر می ساختیم
و مهم تر اینکه با آنچه گیرشمن و همکاران او از زیر هزاران خروار خاک بیرون آوردند و سهم ما شد، چه کرده ایم؟
از سختی زندگی تانیا در ایران همین بس که حفاری‌ها در سال ۱۳۱۱ شروع شد و آنها ۲۳ سال بعد بود که صاحب یک دستگاه یخچال، آن هم از نوع نفتی شدند! و در سال ۱۳۴۳ بود که به قلعه شوش (محل زندگی آنان) برق داده شد. و این یعنی ۳۲ سال زندگی در بیابان زیر نور چراغ‌های نفتی!
کتاب خاطرات تانیا تاریخ سی ساله اجتماعی ایران هم هست و او در این کتاب نکات ریز و درشت اخلاق و رفتار ایرانیان هفتاد – هشتاد سال پیش را به نمایش می گذارد از قبیل سوء استفاده از موقعیت به هنگام رو به رو شدن با یک خارجی و این که کالایی را به او گران تر بفروشند و یا کم کاری و از کار گریختن و شگردهای گوناگون برای کار کمتر و مزد بیشتر و …
در این کتاب البته خاطرات نویسنده از مراسم ایرانیان(عروسی و میهمانی و…) هم آمده است
برای آنها که دوست دارند نمونه ای از پشتکار و جدیت هوشمندانه فرنگی ها و نیز منش و روحیه و رفتار ایرانیان چند دهه قبل را ببینند این کتاب مناسب به نظر می رسد.
کتاب «من هم باستان شناس شدم!» خاطرات تانیا گیرشمن (۱۳۱۱ـ ۱۳۴۶ خورشیدی) که در عدم سانسور بخشهایی از آن مخاطب انگشت به دهان خواهد ماند، با ترجمه فوق العاده فیروزه دیلمقانی از انتشارات مؤسسه بنیاد فرهنگ کاشان حتما خواندنی و آموختنی است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *